۱۸.۴.۸۹

خاطره ای لطیف از دکتر علی شریعتی


تقدیم به دوست عزیزم بهروز حیدری

دکتر علی شریعتی:

کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود آن هم به سه دلیل؛

اول آنکه کچل بود،

دوم اینکه سیگار می کشید.

و سوم – که از همه تهوع آور بود- اینکه در آن سن و سال، زن داشت.


... چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم ،

آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه زن داشتم ،سیگار می کشیدم وکچل شده بودم وتازه فهمیدم که خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد دیگران که ابراز انزجار می کند ممکن است در خودش بوجود آید.

۹ نظر:

ناشناس گفت...

امید جان خیلی لطیف بود . جدا قشنگ بود

ناشناس گفت...

امید جان سلام . حکایت حکایت خودته کچل که هستی قلیونم میکشی زنم که بلههههههههههههههه. خب بابا فش نده جنبه داشته باش. خوش بگذره

ناشناس گفت...

salam omid. bache ha migan tu mashine refighat dok mehat baz bude khastam begam bebandeshun .

ناشناس گفت...

سلااااام امید خان . تو اون عکسه که دود قلیونو میدی سمت دوربین شبیه آلفرد هیچکاک شدی . دستتم درد نکنه

ناشناس گفت...

hi.man matalebe dr shariatio hamishe dust dashtam inam ghashang bud

ناشناس گفت...

salam. akhe mage mishe yeki kelase panjom zan begire. man migam nemishe. rasti salam bafande khubi .che khabar ? dastet ddorost

ناشناس گفت...

سلام امید جان . دستت درد نکنه . مطلب بجا و خوبی ارائه کردی

ناشناس گفت...

کی زن داره؟ امید؟ کی؟ کجا؟ باکی؟ جدی؟

ناشناس گفت...

سلام امید جیگر داستانتو بی خیال از دستت ناراحتم خودت می دونی