۸.۳.۸۹

تصاویری از بزرگترین خورشید گرفتگی قرن در هند



مردم این منطقه براین باورند که اگر به هنگام خورشید گرفتگی درون اب رفته و دست به دعا بردارند دعای انها براورده می شود.



حسن و نیما

نیما غم دل گو که غریبانه بگرییم

سر پیش هم آرایم و دو دیوانه بگرییم

من از دل این قار و تو از قله آن قاف

از دل به هم افتیم و به جانانه بگرییم

دودی است درین خانه که کوریم ز دیدن

چشمی به کف آرییم و به این خانه بگوییم

آخر نه چراغیم که خندیم به ایوان

شمعیم که در گوشه کاشانه بگرییم

ایین شانه پریشان کن کاشانه دلهاست

یک شب به پریشانی از این شانه بگرییم

من نیز جو تو شاعر افسانه خویشم

بازآ به هم ای شاعر افساه بگرییم

پیمان خط جام یکی جرعه به ما داد

کزدور حریفان دو سه پیمانه بگرییم

با وحشت دیوانه بخندیم و نهانیم

در فاجعه حکمت فرزانه بگرییم


تست هوش: در بیت آخر منظور از فرزانه کیست؟

اگه شمابودین

مردی رو در یکی از جزایر آدم های وحشی گرفتار میشه بهش میگن یه جمله بگو اگه درست بود تو روغن داغ میسوزونیمت و اگه غلط


بود تو رو مورد اصابت تیر زهر آگین قرار میدیم . حالا اگه شما بودین چی میگفتین تا بتونین جون سالم به در ببرید؟

جوابشو دو سه روزه دیگه تو وب میزارم من خودم نتونستم جوابشو بگم.جواب تامل برانگیزی داره

خطای دید

سلام به برو بچ معدنی میدونم که حالتون مثل خودم خوبه امیدوارم بهتر هم بشه این تصاویر تازه به دستم رسید گفتم شما هم ببینید بد نیست.
.این تصاویر نشان میدهد که میتواند هر چیزی اونجوری که در نگاه اول به نظر میاد نباشه


در نگاه اول یک پیرمرد (با دو چشم!!) را سوار بر اسب می‌بینید، درسته!؟ پس بیشتر دقت کنید.


می‌توانید تعداد پاهای این فیل را بشمارید!؟


به نظر شما چطور همچین چیزی ممکن است!؟ یکی بالا بیاید و دیگری پایین!؟


خودتان را بکشید هم عمرن بتوانید همچین پلکانی بسازید!!


برای لحظاتی با دقت به نقطه سیاه وسط این عکس نگاه کنید (یعنی کاملا زل بزنید!) پس از مدتی خواهید دید که منطقه خاکستری دور آن نقطه، حذف می‌شود. جالب بود نه!؟


این دو خط هم طبیعتا باید موازی باشند ولی چشم ما چیز دیگری می‌گوید.


به نظر شما کدامیک از این سربازهای وظیفه!! قدبلندتر هستند!؟


در نگاه اول صورت یک سامورایی را می‌بینید!؟ بیشتر دقت کنید تا بدن آن اسکیمو را هم ببینید.


چطور همچین چیزی ممکن است!؟


دو دایره میانی را در تصویر زیر به دقت ببینید، کدام بزرگتر است!؟ (اشتباه کردید! برابرند)


-

خاطرات


















ازدرچهره ی خاموش خیال
خنده زد چشم گناه آموزت
باز من ماندم و در غربت دل
حسرت بوسه ی هستی سوزت



بازمن ماندم ویک مشت هوس
باز من ماندم و یک مشت امید
یاد آن پرتو سوزنده ی عشق
که زچشمت به دل من تابید



باز در خلوت من دست خیال
صورت شاد تو را نقش نمود
بر لبانت هوس مستی ریخت
در نگاهت عطش طوفانی



یاد آن شب که تو را دیدم و گفت
دل من با دلت افسانه ی عشق
چشم من دید در آن چشم سیاه
نگهی تشنه و دیوانه ی عشق



یاد آن بوسه که هنگام وداع
بر لبم شعله ی حسرت افروخت
یاد آن خنده ی بی رنگ و خموش
که سراپای وجودم را سوخت



رفتی و در دل من مانده جای
عشقی آلوده به نومیدی و درد
نگهی گمشده در پرده ی اشک
حسرتی یخ زده در خنده ی سرد



آه اگر باز به سوی آیی
دیگر از کف ندهم آسانت
ترسم این شعله ی سوزنده یعشق
آخر آتش فکند بر جانت

فروغ - مرداد 1333

۷.۳.۸۹

Student Mining Personal Website Mmining

یک غروب سرد سرد می گذشت از توی کوچه رهگذر
دوره گردم دار قالی میخرم کاسه و ظرف سفالی میخرم
گر نداری کوزه خالی می خرم...
اشک در چشمان بابام حلقه زد
ناگهان آهی کشید بغضی شکست
اول سال است و نان در سفره نیست
ای خدا شکرت ولی این زندگی است
بوی نون تازه هوش از مار بود
اتفاقا"مادرم هم روزه بود
صورتش دیدم که لک برداشته
دست خوش رنگش ترک برداشته
مشکل ما که تنها نان نبود
شک نداشتم که خدا آنجا نبود
باز آواز رسید از دوره گرد
پرده اندیشه ام را پاره کرد
دوره گردم دار قالی میخرم کاسه و ظرف سفالی میخرم
خواهرم بی روسری بیرون پرید
ای آقا سفره خالی میخری؟ Student Mining Personal Websit Mmining

۵.۳.۸۹

چرا وبلاگ رمز ندارد

چون بعضی ها با اینترنت خانگی on میشن ، سرعتشون پایینه و این رمز نیاز به سرعت بالا داره . واسه همین برداشتیمش

۴.۳.۸۹

ما که رفتیم آسیا


در اینکه سرور استقلالیم که شکی نبود. فقط خواستیم تبریک بگیم به همه طرفدارا .

۳.۳.۸۹

ستاره ای بدرخشید و ماه محفل شد . (علی سنتوری)


علیرضا نقدی با هنر نماییش تونست یه کم بچه های معدن 88 رو تو جمع نمایان بکنه . اما در خلال زدن سنتورش یاد علی سنتوری افتادم . چه شباهتی . خداییش علی مواظب باش نیفتی به حال و روز علی سنتوری . از طرف خودم خیلی ازت تشکر میکنم . دمت گرم

۲.۳.۸۹

تو رو خدایکی به ما کمک کنه!



تنها دو هفته به اتمام مهلت تحویل گزارش کار زمین شناسی مونده و ما هیچی ننوشتیم هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم.

"توضيح دهيد که چگونه مي توان با استفاده از يک فشارسنج ارتفاع يک آسمان خراش اندازه گرفت؟"

سوال بالا يکي از سوالات امتحان فيزيک در دانشگاه کپنهاگ بود.
يکي از دانشجويان چنين پاسخ داد: "به فشار سنج يك نخ بلند مي بنديم. سپس فشارسنج را از بالاي آسمان خراش طوري آويزان مي کنيم که سرش به زمين بخورد. ارتفاع ساختمان مورد نظر برابر با طول طناب به اضافه ي طول فشارسنج خواهد بود."
پاسخ بالا چنان مسخره به نظر مي آمد که مصحح بدون تامل دانشجو را مردود اعلام کرد. ولي دانشجو اصرار داشت که پاسخ او کاملا درست است و درخواست تجديد نظر در نمره ي خود کرد. يکي از اساتيد دانشگاه به عنوان قاضي تعيين شد و قرار شد که تصميم نهايي را او بگيرد.
نظر قاضي اين بود که پاسخ دانشجو در واقع درست است، ولي نشانگر هيچ گونه دانشي نسبت به اصول علم فيزيک نيست. سپس تصميم گرفته شد که دانشجو احضار شود و در طي فرصتي شش دقيقه اي پاسخي شفاهي ارائه دهد که نشانگر حداقل آشنايي او با اصول علم فيزيک باشد.
دانشجو در پنج دقيقه ي اول ساکت نشسته بود و فکر مي کرد. قاضي به او يادآوري کرد که زمان تعيين شده در حال اتمام است. دانشجو گفت که چندين روش به ذهنش رسيده است ولي نمي تواند تصميم گيري کند که کدام يک بهترين مي باشد.
قاضي به او گفت که عجله کند، و دانشجو پاسخ داد: "روش اول اين است که فشارسنج را از بالاي آسمان خراش رها کنيم و مدت زماني که طول مي کشد به زمين برسد را اندازه گيري کنيم. ارتفاع ساختمان را مي توان با استفاده از اين مدت زمان و فرمولي که روي کاغذ نوشته ام محاسبه کرد."
دانشجو بلافاصله افزود: "ولي من اين روش را پيشنهاد نمي کنم، چون ممکن است فشارسنج خراب شود!"
"روش ديگر اين است که اگر خورشيد مي تابد، طول فشارسنج را اندازه بگيريم، سپس طول سايه ي فشارسنج را اندازه بگيريم، و آنگاه طول سايه ي ساختمان را اندازه بگيريم. با استفاده از نتايج و يک نسبت هندسي ساده مي توان ارتفاع ساختمان را اندازه گيري کرد. رابطه ي اين روش را نيز روي کاغذ نوشته ام."
"ولي اگر بخواهيم با روشي علمي تر ارتفاع ساختمان را اندازه بگيريم، مي توانيم يک ريسمان کوتاه را به انتهاي فشارسنج ببنديم و آن را مانند آونگ ابتدا در سطح زمين و سپس در پشت بام آسمان خراش به نوسان درآوريم. سپس ارتفاع ساختمان را با استفاده از تفاضل نيروي گرانش دو سطح بدست آوريم. من رابطه هاي مربوط به اين روش را که بسيار طولاني و پيچيده مي باشند در اين کاغذ نوشته ام."
"آها! يک روش ديگر که چندان هم بد نيست: اگر آسمان خراش پله ي اضطراري داشته باشد، مي توانيم با استفاده از فشارسنج سطح بيروني آن را علامت گذاري کرده و بالا برويم و سپس با استفاده از تعداد نشان ها و طول فشارسنج ارتفاع ساختمان را بدست بياوريم."
"ولي اگر شما خيلي سرسختانه دوست داشته باشيد که از خواص مخصوص فشارسنج براي اندازه گيري ارتفاع استفاده کنيد، مي توانيد فشار هوا در بالاي ساختمان را اندازه گيري کنيد، و سپس فشار هوا در سطح زمين را اندازه گيري کنيد، سپس با استفاده از تفاضل فشارهاي حاصل ارتفاع ساختمان را بدست بياوريد."
"ولي بدون شک بهترين راه اين مي باشد که در خانه ي سرايدار آسمان خراش را بزنيم و به او بگوييم که اگر دوست دارد صاحب اين فشارسنج خوشگل بشود، مي تواند ارتفاع آسمان خراش را به ما بگويد تا فشارسنج را به او بدهيم!"
دانشجويي که داستان او را خوانديد، نيلز بور، فيزيکدان دانمارکي بود.

خوب بخونش

یکی بود ، یکی نبود. آن یکی که وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا بود وغیر از خدا هیچکس نبود. این قصه را جدی بگیرید که غیر از خدا هیچ کس نیست . آیا شیطان وجود دارد؟ و آیا خدا شیطان را خلق کرد؟ استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش را به يك چالش ذهنی کشاند. آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟ شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:"بله او خلق کرده" استاد پرسید: "آیا خدا همه چیز را خلق کرده؟" شاگرد پاسخ داد: "بله, آقا" استاد گفت: "اگر خدا همه چیز را خلق کرده, پس او شیطان را نیز خلق کرده. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر صفات ماست , خدا نیز شیطان است" شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست. شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: "استاد میتوانم از شما سوالی بپرسم؟" استاد پاسخ داد: "البته" شاگرد ایستاد و پرسید: "استاد, سرما وجود دارد؟" استاد پاسخ داد: "این چه سوالی است البته که وجود دارد... آیا تا کنون حسش نکرده ای؟ " شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند. مرد جوان گفت: "در واقع آقا, سرما وجود ندارد. مطابق قانون فیزیک چیزی که ما از آن به سرما یاد می کنیم در حقیقت نبودن گرماست. هر موجود یا شی را میتوان مطالعه و آزمایش کرد وقتیکه انرژی داشته باشد یا آنرا انتقال دهد. و گرما چیزی است که باعث میشود بدن یا هر شی انرژی را انتقال دهد یا آنرا دارا باشد. صفر مطلق (460- F) نبود کامل گرماست. تمام مواد در این درجه بدون حیات و بازده میشوند.. سرما وجود ندارد. این کلمه را بشر برای اینکه از نبودن گرما توصیفی داشته باشد خلق کرد." شاگرد ادامه داد: "استاد تاریکی وجود دارد؟" استاد پاسخ داد: "البته که وجود دارد" شاگرد گفت: "دوباره اشتباه کردید آقا! تاریکي هم وجود ندارد. تاریکی در حقیقت نبودن نور است. نور چیزی است که میتوان آنرا مطالعه و آزمایش کرد. اما تاریکی را نمیتوان. در واقع با استفاده از قانون نیوتن میتوان نور را به رنگهای مختلف شکست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد. اما شما نمی توانید تاریکی را اندازه بگیرید. یک پرتو بسیار کوچک نور دنیایی از تاریکی را می شکند و آنرا روشن می سازد. شما چطور می توانید تعیین کنید که یک فضای به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟ تنها کاری که می کنید این است که میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست است؟ تاریکی واژه ای است که بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد بکار ببرد." در آخر مرد جوان از استاد پرسید: "آقا، شیطان وجود دارد؟" زیاد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد: "البته همانطور که قبلا هم گفتم. ما او را هر روز می بینیم. او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی بشر به همنوع خود دیده میشود. او در جنایتها و خشونت های بی شماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد وجود دارد. اینها نمایانگر هیچ چیزی به جز شیطان نیست." و آن شاگرد پاسخ داد: شیطان وجود ندارد آقا. یا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شیطان را به سادگی میتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاریکی و سرما. کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد. خدا شیطان را خلق نکرد.. شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید و تاریکي که در نبود نور می آید. نام مرد جوان يا آن شاگرد تيز هوش كسي نبود جز ، آلبرت انیشتن !

آمار لحظه به لحظه جهان