۲۳.۵.۸۹

ای آزادی تو را دوست می دارم

به تو نیازمندم، به تو عشق می ورزم، بی تو زندگی دشواراست، بی تو من هم نیستم ؛ هستم ، اما من نیستم ؛ یک موجودی خواهم بود توخالی ، پوک ، سرگردان ، بی امید ، سرد ، تلخ ، بیزار ، بدبین ، کینه دار ، عقده دار ، بیتاب ، بی روح ، بی دل ، بی روشنی ، بی شیرینی ، بی انتظار ، بیهوده ، منی بی تو یعنی هیچ! …

ای آزادی

من از ستم بیزارم، از بند بیزارم، از زنجیر بیزارم، از زندان بیزارم، از حکومت بیزارم، از باید بیزارم، از هر چه و هر که تو را در بند می کشد بیزارم.

ای آزادی

چه زندان ها برایت کشیده ام ! و چه زندان ها خواهم کشید و چه شکنجه ها تحمل کرده ام و چه شکنجه ها تحمل خواهم کرد.

اما خود را به استبداد نخواهم فروخت، من پرورده ی آزادی ام، استادم علی است، مرد بی بیم و بی ضعف و پر صبر، و پیشوایم مصدق، مرد آزاد، مرد، که هفتاد سال برای آزادی نالید.

من هرچه کنند، جز در هوای تو دم نخواهم زد. اما، من به دانستن از تو نیازمندم، دریغ مکن، بگو هر لحظه کجایی چه می کنی؟ نا بدانم آن لحظه کجا باشم، چه کنم؟ …

« دکتر علی شریعتی »

۲۲.۵.۸۹

رمضان

ماه رمضان شد می و میخانه بر افتاد
عشق و طرب و باده به وقت سحر افتاد
افطار به می، کرد برم پیر خرابات
گفتم که تو را روزه به برگ و ثمر افتاد
با باده وضو گیر که در مذهب رندان
در حضرت حق این عملت بار ور افتاد
از دیوان اشعار امام خمینی(ره)

۱۹.۵.۸۹

برگشتیمووووووو

سلام بچه ها . ما برگشتیم امید وارم همه خوب باشید . یه دو تا عکسم آوردم براتون اولیش سه تا برج واسه هتل اما مالکییتش ماله امیر عربستان که تو 60 متری مکه ساخته تو عکس بعدی ما یواشکی رفتیم طبقات بالا و از اونجا یه عکس از خانه خدا گرفتم

واسه همگی هم دعا کردیم . خوش باشید
راستی همه ما تو این دنیا مسافری بیش نیستیم روزه هم بر مسافر واجب نیست
رمضان خوش

۱۸.۵.۸۹

ناهار خوری


بچه‌ها در ناهارخورى مدرسه به صف ايستاده بودند. سر ميز يک سبد سيب بود که روى آن نوشته بود: فقط يکى برداريد. خدا ناظر شماست. در انتهاى ميز يک سبد شيرينى و شکلات بود. يکى از بچه‌ها روش نوشت: هر چند تا مى‌خواهيد برداريد! خدا مواظب سيب‌هاست .

نامه عاشقانه خيلي جالب حتما بايد تا آخر بخوني

نامه يک پسر عاشق به دوست دخترش لطفا تا آخرشو بخونيد تا متوجه عشق پسر به دوست دخترش بشيد.
1- محبت شديدي كه صادقانه به تو ابراز ميكردم
2- دروغ و بي اساس بود و در حقيقت نفرت من نسبت به تو
3- روز به روز بيشتر مي شود و هر چه بيشتر تو را مي شناسم
4- به پستي و دورويي تو بيشتر پي ميبرم و
5- اين احساس در قلب من قوت ميگيرد كه بالاخره روزي بايد
6- از هم جدا شويم و ديگر من به هيچ وجه مايل نيستم كه
7- شريك زندگي تو باشم و اگرچه عمر دوستي ما همچون عمر گلهاي بهار كوتاه بود اما
8- توانستم به طبيعت پست و فرومايه تو پي ببرم و
9- بسياري از صفات ناشناخته تو بر من روشن شد و من مطمئنم
10- اين خودخواهي ، حسادت و تنگ نظري تو را هيچ كس نميتواند تحمل كند و با اين وضع
11- اگر ازدواج ما سر بگيرد ، تمام عمر را
12- به پشيماني و ندامت خواهيم گذراند . بنابراين با جدايي ازهم
13- خوشبخت خواهيم بود و اين را هم بدان كه
14- از زدن اين حرفها اصلا عذاب وجدان ندارم و باز هم مطمئن باش
15- اين مطالب را از روي عمق احساسم مينويسم و چقدر برايم ناراحت كننده است اگر
16- باز بخواهي در صدد دوستي با من برآيي . بنابراين از تو ميخواهم كه
17- جواب مرا ندهي . چون حرفهاي تو تمامش
18- دروغ و تظاهر است و به هيچ وجه نميتوان گفت كه داراي كمترين
19- عواطف ، احساسات و حرارت است و به همين سبب تصميم گرفتم براي هميشه
20- تو و يادگار تلخ عشقت را فراموش كنم و نمتوانم قانع شوم كه
21- تو را دوست داشته باشم و شريك زندگي تو باشم .
و در آخر اگر ميخواهي ميزان علاقه مرا به خودت بفهمي از مطالب بالا فقط شماره هاي فرد را بخوان!!!

اسمشو تقدیر نذار

اهنگ جدید شاهین نجفی با سه کیفیت متفاوت که خودش گیتار میزنه و میخونه

فروغ فرخزاد

گنه کردم گناهی پر ز لذت
کنار پیکری لرزان و مدهوش
خداوندا چه می دانم چه کردم
در آن خلوتگه تاریک و خاموش

در آن خلوتگه تاریک و خاموش
نگه کردم به چشم پر ز رازش
دلم در سینه بی تابانه لرزید
ز خواهش های چشم پر نیازش

در آن خلوتگه تاریک و خاموش
پریشان در کنار او نشستم
لبش بر روی لبهایم هوس ریخت
ز اندوه دل دیوانه رستم

فرو خواندم به گوشش قصه عشق
تو را می خواهم ای جانانه من
تو را می خواهم ای آغوش جان بخش
تو را ای عاشق دیوانه من

هوس در دیدگانش شعله افروخت
شراب سرخ در پیمانه رقصید
تن من در میان بستر نرم
بروی سینه اش مستانه لرزید

گنه کردم گناهی پر ز لذت
در آغوشی که گرم و آتشین بود
گنه کردم میان بازوانی
که داغ و کینه جوی و آهنین بود

به رسم گمنامي

سلام
سه هفته پيش زندگي يه جور ديگه اي شد يه جورايي رنگ جهادي گرفت اخه ميرفتم اردوي جهادي نميدونم از كجاش شروع كنم يا چي بگم اگه سوالي داشتيد بپرسيد
براي شروع يه اطلاعات كوتاهي ميدمو يه خاطره
اردو بيست و هشتم شروع شد وقرار بود سه هفته باشه آخرش هم رسما شانزدهم مرداد بود مقصد خنداب كي ميدونه خنداب كجاس
بچه ها تو دو گروه فرهنگي و عمراني فعاليت مي كردن خواهران هم بودن البته اونا فقط كار فرهنگي داشتن خب اطلاعات بسه به جاي خاطره هم يه جك بيمزه ي عمراني ميگم واقعا جديده
يه برادرا مي خاسته يه فرقون آجر پركنه آجرو با يه دستش ميگرفته مي داده دسته ديگش بعد با اون دستش مينداخته توفرقون كنارش يكي بهش ميرسه ميگه چي كار ميكني چرا از اول با يه دست اجرو تو فرقون نميندازي برادر ميگه اخه خبر نداري يكي از برادرا رفته استراحت كنه دارم جاي دو نفر كار ميكنم
از روزهاي اخر شعبان حداكثر استفادرو ببرين چهارشنبه پيش واز ماه رمضان
با اميد توفيقات هرچه بيشتر براي همه ي هم رزما وجهاديا